پایان صهیو نیسم!
سیدعطاالله مهاجرانی کدخبر: ۶۰۴۳۹۶ ۱۴۰۲/۰۷/۲۵ - ۰۸:۲۳ توضیح: ابراهام برگ شخصیت شناخته شده سیاسی و فکری یهودی است. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۳ ایشان رییس کنیسه (پارلمان اسراییل) بوده است و نیز سالها رییس آژانس یهود. مقاله او در اصل به زبان عبری در روزنامه یدیعوت اهارانوت در اسراییل منتشر شده است. روزنامه گاردین ترجمه همان مقاله را در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۳ منتشر کرده است. مقاله بیان دیدگاه بسیار متفاوت یک شخصیت یهودی نظریهپرداز و مخالف صهیونیسم سیاسی و شیوه رفتار دولت اسراییل به ویژه مدل لیکود، میباشد. نکات قابل تاملی در مقاله ایشان وجود دارد. این روزها که صدای بمباران غزه و کشتار فلسطینیان به ویژه کودکان قطع نمیشود، دقت نگاه ابراهام برگ و تفسیر او خواندنی است.
جنبش صهیونیستی همواره بر دو پایه استوار بوده است: راه عادلانه و رهبری اخلاقی. هیچ یک از این اصول دیگر ملاک عمل نیست. ملت اسراییل امروز بر ساختاری از فساد و بر بنیاد ظلم و بیعدالتی تکیه دارد. از این رو، پایان کار صهیونیستم در برابر ماست. این احتمال وجود دارد که نسل ما آخرین نسل صهیونیست باشد. ممکن است هنوز یک کشور یهودی در اینجا وجود داشته باشد، اما نوعی غریب و زشت خواهد بود. زمان برای تغییر رفتار و مسیر وجود دارد، البته نه زیاد. آنچه لازم است داشتن بینشی نو از جامعهای عادلانه و اراده سیاسی برای تحقق آن است. یهودیان دیاسپورا که اسراییل ستون اصلی هویت آنهاست، باید به این موضوع توجه کنند و حرف بزنند.
اپوزیسیون حقیقی وجود ندارد و در راس آنها ائتلاف با آریل شارون مدعیاند که ساکت شدهاند. در میان ملتی پرحرف، ناگهان همگان لال شدهاند! زیرا چیزی برای بیان باقی نمانده است. ما در متن یک واقعیت سخت در هم شکسته زندگی میکنیم. بله، ما زبان عبری را احیا کردهایم، یک نمایش شگفتانگیز و یک پول ملی قوی ایجاد کردهایم. ذهن یهودی ما مثل همیشه تیز و برنده است. ما در بازار بورس معامله میکنیم .
اما آیا این دلیلی است که ما یک دولت ایجاد کردیم؟ قوم یهود به مدت دو هزار سال زنده نماندند تا بتوانند سلاحهای جدید، برنامههای امنیتی رایانهای یا موشکهای ضدموشکی مدرن تولید کنند. قرار بود ما چراغی فرا راه ملتها باشیم. در این امر ما کاملا شکست خوردهایم. به نظر میرسد که مبارزه دو هزار ساله برای بقای یهودیان به موقعیت شهرکسازی میانجامد که توسط گروههای ضد اخلاقی از قانونشکنان فاسد اداره میشود که هم نسبت به شهروندان خود و هم در برابر دشمنان خویش ناشنوایند. دولتی که براساس عدالت رفتار نکند نمیتواند زنده بماند. روز به روز تعداد بیشتری از اسراییلیها این موضوع را درک میکنند و از فرزندان خود میپرسند که انتظار دارند در بیست و پنج سال آینده کجا زندگی کنند؟ کودکانی که صادق هستند، در کمال بهتزدگی پدران و مادرانشان اعتراف میکنند که نمیدانند. شمارش معکوس برای پایان جامعه اسراییل آغاز شده است. صهیونیست بودن در شهرکهای کرانه باختری مانند «بیت ال» و «افرا» بسیار راحت و آسوده است. چشمانداز کتاب مقدس جذاب است. شما میتوانید از میان شمعدانیها و گلهای آتشین خیره شوید و اشغال را نبینید. با سفر در بزرگراهی سریع که کمتر از نیم مایلی در غرب موانع فلسطینیها عبور میکند، تجربه تحقیرآمیز عربهای مطرود را که بایست ساعتها در جادههای انبوه از جمعیت و محصور شدهای که به آنان اختصاص داده شده است بخزند، شاهد باشید. یک جاده برای اشغالگر، یک جاده برای اشغالگران. حتی اگر اعراب سر خود را پایین بیندازند و شرم و خشم خود را برای همیشه فرو خورند؛ این رفتار نمیتواند ادامه یابد و به نتیجه برسد. ساختاری که بر سنگدلی و قساوت بشر بنا شده است، ناگزیر در خود فرو خواهد ریخت. به این موقعیت خوب توجه کنید: روبنای صهیونیسم در حال حاضر مانند یک تالار عروسی ارزانقیمت در بیتالمقدس است که در حال فروپاشی کامل است. فقط دیوانهها به رقصیدن در طبقه بالای تالار ادامه میدهند درحالی که ستونهای پایین در حال فرو ریختن هستند. ما به نادیده گرفتن رنج زنان در راههای مسدود شده عادت کردهایم. جای تعجب نیست که ما فریادهای زن مورد آزار و اذیت همسایه کناری یا مادران سرپرست خانواده که برای حمایت از فرزندانش با عزت تلاش میکنند، نمیشنویم. ما حتی به خود زحمت نمیدهیم زنانی که توسط شوهرانشان به قتل رسیدهاند را بشماریم. اسراییل که دیگر به فکر فرزندان فلسطینیها نیست، نباید تعجب کند که آنها غرق در نفرت رشد میکنند و میآیند و خود را در کانونهای اسراییلی که مجال مییابند، منفجر میکنند. آنها در مکانهای تفریحی ما با انتخاب مرگ، خود را به خدا میسپارند، زیرا زندگی آنها شکنجه است. خون خودشان را در رستورانهای ما میریزند تا اشتهای ما را از بین ببرند، چون بچهها و پدران و مادرانی در خانه دارند که همگی گرسنه و تحقیر شدهاند. ما میتوانیم روزانه هزاران سرکرده فلسطینی را بکشیم و هیچ چیز حل نخواهد شد، زیرا رهبران از پایین؛ از لایههای نفرت و خشم، از «زیرساختهای» بیعدالتی و فساد اخلاقی میرویند و بالا میآیند. اگر همه اینها اجتنابناپذیر و تقدیر الهی و تغییرناپذیر بود، سکوت میکردم، اما همه چیز میتواند متفاوت باشد، بنابراین فریاد بغضآلود یک امر اخلاقی ضروری است. این است که نخستوزیر باید به مردم بگوید: زمان توهمات به پایان رسیده است. زمان تصمیمگیری
فرا رسیده است. ما تمام سرزمین نیاکانمان را دوست داریم و در روزگاری دیگر دوست داشتیم اینجا تنها زندگی کنیم، اما این اتفاق نخواهد افتاد. اعراب نیز آرزوها و نیازهایی دارند.بین اردن و مدیترانه، دیگر اکثریت جمعیت یهودی خالص وجود ندارد و بنابراین، هموطنان، حفظ کل آن بدون پرداخت هزینه ممکن نیست. ما نمیتوانیم اکثریت فلسطینیها را زیر چکمه اسراییل نگه داریم و در عین حال خود را تنها دموکراسی در خاورمیانه بدانیم. دموکراسی بدون حقوق برابر برای همه کسانی که در اینجا زندگی میکنند، اعم از عرب و همچنین یهودی، نمیتواند وجود داشته باشد. ما نمیتوانیم بدون وسایل انسانی و اخلاقی و یهودی سرزمینها را حفظ کنیم و اکثریت یهودی را در تنها کشور یهودی جهان حفظ کنیم. آیا سرزمین بزرگتری را برای اسراییل میخواهید؟ مشکلی نیست دموکراسی را کنار بگذارید. بیایید در اینجا یک سیستم کارآمد جدایی نژادی با اردوگاههای زندان و دهکدههای بازداشتگاهی برقرار کنیم. آیا شما اکثریت یهودی را میخواهید؟ مشکلی نیست یا اعراب را سوار واگنهای راهآهن، اتوبوسها، شترها و الاغها کنیم و دسته جمعی آنها را بیرون کنیم -یا خودمان را مطلقا بدون ترفند یا با ترفند از آنها جدا کنیم. راه میانهای وجود ندارد. ما باید همه شهرکها -همه آنها- را حذف کنیم و مرزی بینالمللی بین خانه ملی یهودیان و خانه ملی فلسطین ترسیم کنیم. قانون بازگشت یهودیان فقط در داخل خانه ملی ما اعمال خواهد شد و حق بازگشت آنها فقط در داخل مرزهای کشور فلسطین اعمال خواهد شد. آیا شما دموکراسی میخواهید؟ مشکلی نیست یا سرزمین بزرگ اسراییل را تا آخرین شهرک و پاسگاه رها کنید، یا به همه، از جمله اعراب، شهروندی و حق رای کامل بدهید. نتیجه البته این خواهد بود که آنهایی که خواهان تشکیل کشور فلسطینی در کنار ما نیستند، از طریق صندوق رای در میان ما یک کشور داشته باشند. نخستوزیر باید انتخابها را صریحا ارایه دهد: نژادپرستی یهودی یا دموکراسی. شهرکسازی یا امید برای هر دو قوم. رویاهای دروغین سیم خاردار و بمبگذاران انتحاری، یا مرز بینالمللی شناخته شده بین دو کشور و یک پایتخت مشترک در اورشلیم. پس چرا مخالفان اینقدر ساکت هستند؟ شاید به این دلیل که برخی دوست دارند به هر قیمتی، حتی بهای شرکت در بیماری، به دولت بپیوندند. اما درحالی که آنها متزلزل میشوند، نیروهای نیکاندیش امید خود را از دست میدهند. هر کسی که از ارایه موضع روشن خودداری میکند -سیاه یا سفید- در این زوال همکاری میکند. مساله حزب کارگر در مقابل لیکود یا راست در مقابل چپ نیست، بلکه بحث حق در مقابل باطل، قابل قبول در مقابل غیرقابل قبول است. قانونگرا در مقابل قانونشکنان است. آنچه مورد نیاز است جایگزینی سیاسی برای دولت شارون نیست، بلکه چشماندازی از امید است، جایگزینی برای نابودی صهیونیسم و ارزشهای آن توسط افراد کر، لال و بیاحساس است. دوستان اسراییل در خارج -یهودی و غیریهودی به طور یکسان، روسایجمهور و نخستوزیران، خاخامها و مردم عادی- نیز باید انتخاب کنند. آنها باید به اسراییل کمک کنند تا نقشه راه را به سوی سرنوشت ملی ما به عنوان چراغی برای ملتها و جامعه صلح، عدالت و برابری هدایت کند.
منبع: اعتماد
همچنین بخوانید تراژدی شکست اطلاعتی و نظامی اسرائیل چگونه رقم خورد؟ راهبرد چین در خاورمیانه؛ از میانجیگر مقتدر تا ناظر منفعل چرا آمریکا محور مقاومت را دست کم گرفت؟/اشتباه محاسباتی بایدن طوفان الاقصی، معجزه اقتصادی اسرائیل را میبلعد؟ سیدعطاءالله مهاجرانی حمله حماس به اسرائیل کپی لینک کوتاه کپی شد ۰ این مطلب برایتان مفید است؟