⚪️
✅ روند انقلاب و اقتصاد چین
✍️ محمدصفایی
کسینجر تجربه چین را بدین شکل بیان کرده است، از قبل از انقلاب چین (سال ۱۹۴۹) تا به دوره «دن شیائوپنگ» رسیده است. تصور نسل امروز این است که آنچه در چین امروز اتفاق افتاده، ناشی از تصمیماتی است که «دن شیائوپنگ» گرفته است؛ در حالی که بعد از انقلاب فرهنگی که «مائو» در چین راه انداخت و با شکست مواجه شد، تصمیمی که مائو با آن شخصیت کاریزمایی که در چین داشت، اتخاذ کرد، زمینه ساز این تحولات شد. وقتی انقلاب فرهنگی «مائو» شکست خورد، خودش متوجه شد نتایج بدی برای آن کشور داشته و این اقدام تلفات زیادی را به لحاظ نیروی انسانی به چین تحمیل کرده بود.
آن طور که در کتاب چین آمده، در یک نقطه «مائو» متوجه تصمیمات اشتباهش شد و به «چو ان لای»، نخست وزیر وقت چین، گفت نامهای به سران آمریکا بنویس و این باعث تعجب «چو ان لای» شد؛ چون تا آن زمان شعارهای ضدامپریالیستی یکی از شعارهای عمده کشورهای کمونیست بود و مردم دنیا، چین را دوآتشه تر از شوروی سابق می شناختند.
به این ترتیب «مائو» به نخستوزیر خود گفت من هرچه فکر کردم، دیدم راهی نداریم جز اینکه به نوعی در اقتصاد دنیا جایی داشته باشیم و راهش هم ارتباط با آمریکاست؛ چون بقیه کشورها از آمریکا تبعیت می کنند و بدون اینکه با آمریکا ارتباط داشته باشیم، نمی توانیم در این زمینه موفق باشیم.
نامه «چو ان لای» از طریق پاکستان به نیکسون رسید و پاسخ آن ارسال شد؛ اما با گذشت سه ماه، چینیها جواب نامه را ندادند. آمریکا از طریق پاکستان که میانجی بود، بدبینی خود را به پاسخ ندادن به چین منتقل کرده، وقتی مائو مطلع شد، از اینکه از ابتدا این بیاعتمادی شکل بگیرد، نگران شد! او مطلع شد تیم پینگ پنگ آمریکا به همراه تیم ملی چین در ژاپن است. از تیم ملی آمریکا برای رفتن به چین دعوت کردند و برای اینکه به آمریکاییها نشان دهند چقدر به نامهای که ارسال شده است، اعتقاد دارند، دستور داد از تیم پینگ پنگ آمریکا در ساختمان ملل چین که مقر ریاستجمهوری و رهبری چین است و فقط رهبران جهان را در آن ساختمان ملاقات میکنند، استقبال کنند!
چرا رهبران چین این برخورد را کردند؟ چون در مقطعی احساس کردند با اتکا به شوروی مسئله آنها حل نمیشود و یک استراتژی جدید را برای آینده چین نیاز دارند. امروز نتیجه آن اقدام «مائو» را بعد از حدود ۴۵ سال میتوان ارزیابی کرد. کشور فقیر چین تبدیل شده به دومین اقتصاد دنیا و میرود که در ۲۰۳۰ اولین اقتصاد دنیا شود. آیا آن تصمیم چین را وابسته به آمریکا کرده است؟ آیا چین در دهههای اخیر وابسته به آمریکا بوده است؟ یا با روشننگری دولتمردانش هم رابطهاش را با آمریکا حفظ کرده و هم موقعیت خودش را در جهان تثبیت کرده و امروز بدون تردید میرود که اقتصاد برتر جهان شود و همه اینها مرهون جسارت مائو، رهبر چین، در مقطعی بود که تصمیم گرفت و مردم چین را نجات داد. آنچه در چین گذشت، نشان میدهد لزومی ندارد هر کشوری در دنیا بخواهد با غرب تعامل کند، الزاما باید تحت سلطه آنها برود. میتوان با برنامهریزی از فرصت اقتصاد جهانی مناسب.ترین شرایط را برای کشور خود فراهم آورد.
بنگلادش بعد از جدایی از پاکستان، کشوری عقبافتاده و توسعهنیافته بود؛ اما همین بنگلادش در طول سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ درست در دههای که متوسط رشد اقتصادی ایران صفر بود، ۳۰۰ درصد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانهاش رشد کرده است.
«خانم حسینه» که نخستوزیر بنگلادش است، عملا کاری کرده که صادرات منسوجات بنگلادش در دنیا رده دوم را به خود اختصاص داده است. همچنین بعد از هند، بنگلادش در تولید نرم افزار رتبه دوم جهان را دارا شده است!. حکومت بنگلادش چطور به این توفیقات دست پیدا کرد؟ آیا این کشور زیر یوغ غرب رفته است؟ یا با اتخاذ سیاستهای منطقی توانسته است در دنیای امروز خودش را با تحولات جهان تطبیق دهد. پیشبینیها حاکی از این است که در سال ۲۰۳۰ چین رتبه اول اقتصاد دنیا میشود و بعد از آن آمریکا و هند خواهند بود. این نشاندهنده این است که رهبران چین و هند در چهار دهه گذشته با آیندهنگری و شناخت ظرف و دینامیک جهانی و ساختار قدرت جهان، جایگاه خود را چگونه ارتقا دادند. شناخت دقیق آینده دنیا واقعا مقولهای است که مسئولان به مطالعه آگاهانه از آن نیاز وافر دارد؛ امری که تاکنون فراموش شده است.
🔷⚪️🔷