معمولا وقتی اوضاع خیلی بد است و کم حوصله میشوم برای فراموش کردن گذر زمان و بازار به موسیقی پناه میبرم ... در بین آهنگ ها ناگهان این آهنگ شهرام ناظری و شعر اخوان را گوش میکردم چقدر عجیب شبیه حال و روز ماست ... تو گویی دقیقاااا حال و روز امروز بازار بود ...
موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل طوفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیاب افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش ...
و جایی فریاد می زد ...
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود
کاش میشد همین را به جای گزارش بازار نوشت و گفت ...