"دکمه"
بعد از ظهر یک مشتری وارد خیاطی شد.
او یک شلوار جین سرمه ای در دست داشت که دکمه های فلزی سر کمر و قسمت فاق یا جلوی شلوار افتاده بود.
سپس رو به خیاط کرد و گفت ؛آقا ببخشید میتونید دکمه های این شلوار رو برام درست کنید.
خیاط نگاهی به شلوار انداخت و اینطور گفت ؛
دکمه فلزی ندارم میتونم پلاستیکی جاش بزارم.
مشتری چند ثانیه فکر کرد وگفت ؛
زشت نمیشه؟!
خیاط لبخندی زد و گفت ؛
اولا شلواریکه دکمه نداره مایه آبرو ریزیه.
ثانیا اگر دکمه فلزی فابریکش به این زودی افتاده بیخیال دکمه های فلزی بعدی باش زیرا پایه ی دکمه دیگه سوراخ شده و جان کافی برای نگهداری دکمه فلزی بعدی رو نداره .
در واقع پایش محکم نیست !
ثالثا مردم آنقدر بیکار نیستن که بیان قاپک جلوی شلوار شما رو بزنن کنار و ببینن زیرش چه دکمه ای خورده.
مشتری سری به علامت تایید تکان داد و گفت ؛
قانع شدم .
سپس خیاط در حالیکه با سوزن و نخ مشغول دوختن دکمه های چهار سوراخ بود به مشتری گفت ؛
بزعم من اندیشه که زیبا باشه هیچ چیزی در "حقیقت "زشت نیست.
اماپشت هر "واقعیت" زشت یک اندیشه ی زشت ایستاده است.
به زبان ساده تر ؛
صاحبان اندیشه های زشت هستند که واقعیات زشت میسازند.
"ذبیح الله سلیمانی"
پ ن ؛حقیقت ؛آنچیزیست که باید باشد
واقعیت ؛آنچیزی که انسان بوجود می آورد و خرد جمع از آن به زشتی یاد می کند .مثلا جنگ!